بسمه الله الرحمن الرحیم

با سلام ..من در این وبلاگ مطالبی از رازهای نهفته ی جهان قرار میگیرد پس همراه ما باشید

بسمه الله الرحمن الرحیم

با سلام ..من در این وبلاگ مطالبی از رازهای نهفته ی جهان قرار میگیرد پس همراه ما باشید

بسمه الله الرحمن الرحیم

((گر نگه دار من ان است که من میدانم ))
(( شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد ))
در این وبلاگ مطالبی در مورد راز های نهفته ی جهان و همچین افسانه های ایرانی و خارجی پرداخته میشود پس امیدوارم از مطالبی که قرار میدم راضی باشید و همچنین من منبع مطالب رو هم ذکر میکنم و امیدوارم که شما هم مثل من علاقه ای به فراتر از راز های این جهان داشته باشید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

افسانه ی گنج مدفون

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده ی اصلی : ژولیت پیگوت

مترجم :‌باجلان فرخی

( افسانه ی گنج مدفون)


بسیاری از افسانه های ژاپنی ترکیبی است از رؤیا و رویدادهای فوق طبیعی و نمونه زیر نیز از این گونه است: دو فروشنده دوره گرد در ساحل دریا نشسته و گرم گفتگو بودند. یکی از فروشندگان که بسیار خسته بود به خواب رفت. مردی که بیدار بود پشه ای را دید که از سوراخ بینی مرد خفته بیرون آمد و به سوی جزیره سادو پرواز کرد و اندکی بعد بازگشت و به سوراخ بینی مرد خفته فرو رفت و مرد بیدار شد. ناظر ماجرا سخنی از پشه نگفت، اما مردی که خفته بود به دوستش گفت پشه ای را به خواب دید که در خواب با او سخن گفت و او را با خود به سادو برد و محل گنج مدفونی که در زیر یک درخت کاملیای سفید و در باغ مردی ثروتمند قرار داشت به او نشان داد.

افسانه گریز از انتقام

نویسنده :‌سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده ی اصلی :‌ژولیت پیگوت

مترجم :‌باجلان فرخی

( افسانه ی گریز از انتقام)

 مراسم تدفین مرده از جمله مراسم گریز از آزار روح و شبح مرده و افسانه زیر نیز داستان دیگری است برای احتراز از انتقام شبح و روح انتقامجو. می گویند مردی محکوم به مرگ پیش از آن که او را گردن بزنند پریشان و درمانده به زانو درآمد و تقاضای بخشش کرد و گفت آن چه انجام دادم ناخواسته انجام شد و نه از روی بدخواهی که از ابلهی بود. محکوم گفت با گذشت از جرم او به مردی آرام بدل می شود و با گردن زدن او روحی انتقامجو می شود که از جلاد خویش انتقام می گیرد. کسانی که در این مراسم حاضر بودند از سخنان محکوم احساس وحشت کردند و سامورای مأمور گردن زدن او آرام ماند.

افسانه ی شبحی در معبد

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده اصلی: ژولیت پیگوت

مترجم :‌باجلان فرخی

( افسانه ی شبحی در معبد)

با احساس موهوم ترس از شبح به هنگام نقل داستان های مربوط بدان غالب مردم آشنایی دارند. در ژاپن این داستان ها و جلسات داستان گویی بسیار و به هنگام نقل آن شنوندگان هر لحظه منتظر رویدادی شومند. می گویند کاهن جوانی آشنایان و دوستان را به جلسه نقل داستان اشباح و ارواح دعوت کرد و مدعوین در شبی خاص در معبد جمع شدند. 

افسانه خادم خطاکار

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده اصلی : ژولیت پیگوت

مترجم :‌باجلان فرخی

( افسانه ی خادم خطاکار)

هرن بخش آکازاکا  در توکیو را از بخش هایی می داند که در سده نوزده داستان های اشباح بسیاری در آن رواج داشت. می گویند مردی شبانگاه به هنگام بازگشت به خانه دختر جوانی را دید که تنها می گذشت و می گریست. در آن حوالی خندقی بود که غمزدگان و بیزاران از زندگی غالباً در‌ آن جا خودکشی می کردند و هم به این دلیل مرد اندیشید دختر قهرمان ناکام ماجرایی عشقی است که برای خودکشی به جانب خندق می رود.

افسانه عشق مادر

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده اصلی : ژولیت پیگوت

مترجم : باجلان فرخی 

( افسانه ی عشق مادر )

در داستانی سخن از شبحی است که خاموش است اما راه می رود. می گویند فروشنده ای مشتری ثابتی داشت که هر شامگاه به مغازه او می آمد و از او میدزو – آمه یا غذایی که هنگام نبودن شیر به نوزادان می دهند، خریداری می کرد. مشتری زن جوان و رنگ پریده و بیمار بود که به هنگام خرید سخنی نمی گفت و تنها با اشاره به میدزو – آمه پول آن را می پرداخت و از مغازه بیرون می رفت. فروشنده که از خاموشی و رفتار زن کنجکاو شده بود شامگاهی زن را از دور تعقیب کرد و در گورستان شهر او را گم کرد. چند شب بعد زن به جای خرید با اشاره از فروشنده خواست او را دنبال کند. فروشنده بیمناک به دنبال زن روان شد و در راه چند نفر از دوستان را نیز با خود همراه کرد و جملگی به دنبال زن به گورستان رفتند.

افسانه سامورایی خودخواه

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده اصلی :‌ژولیت پیگوت

مترجم : باجلان فرخی

(افسانه ی سامورایی خودخواه)

می گویند مردی سامورای در آن هنگام که کیوتو پایتخت ژاپن بود دایمیویا ارباب خود را از دست داد و به ناچار به ولایت دیگری رفت و اربابی دیگر برگزید. سامورای با رفتن از کیوتو زن زیبای خود را رها کرد و در ولایت دیگر زنی دیگر برگزید و از این زن صاحب فرزندی شد. سال ها گذشت، سامورای ثروتمند و پیر شد و به یاد روزگار جوانی افتاد. 

افسانه ئو – تئی

با عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه ی خواننده های وب 

-امیدوارم که از مطالبی که در وب قرار میدم راضی باشید و حتی تونسته باشم در ارتقا دادن به سطح اگاهی و اطلاعات شما کمکی کرده باشم .

زیاد حرف نمیزنم و به موضوع اصلی می پردازم ... موضوعی که میخوام در موردش توضیح بدم مربوط به افسانه های عامیانه ژاپنی هستش ،افسانه هایی که هنوزم که هنوزه دست به دست میشود ...افسانه هایی که حتی ممکن است شما فیلم و یا سریال ان را دیده باشید پس برای همین من یکسری از معروف ترین داستان هارو برای شما پیدا کردم و امیدوارم که از این داستانهای هر چند کوتاه لذت ببرید 

نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی

نویسنده اصلی : ژولیت پیگوت

مترجم : باجلان فرخی

افسانه ئو – تئی