افسانه عشق مادر
- شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۰۷ ب.ظ
- ۰ نظر
نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی
نویسنده اصلی : ژولیت پیگوت
مترجم : باجلان فرخی
( افسانه ی عشق مادر )
در داستانی سخن از شبحی است که خاموش است اما راه می رود. می گویند
فروشنده ای مشتری ثابتی داشت که هر شامگاه به مغازه او می آمد و از او میدزو – آمه
یا غذایی که هنگام نبودن شیر به نوزادان می دهند، خریداری می کرد. مشتری زن جوان و
رنگ پریده و بیمار بود که به هنگام خرید سخنی نمی گفت و تنها با اشاره به میدزو –
آمه پول آن را می پرداخت و از مغازه بیرون می رفت. فروشنده که از خاموشی و رفتار
زن کنجکاو شده بود شامگاهی زن را از دور تعقیب کرد و در گورستان شهر او را گم کرد.
چند شب بعد زن به جای خرید با اشاره از فروشنده خواست او را دنبال کند. فروشنده
بیمناک به دنبال زن روان شد و در راه چند نفر از دوستان را نیز با خود همراه کرد و
جملگی به دنبال زن به گورستان رفتند.
زن در کنار گوری به ناگاه ناپدید شد و زاری نوزادی از درون گور توجه
فروشنده و دوستان او را به خود جلب کرد. فروشنده و دوستان او چراغی روشن کردند و
گور را شکافتند. زن در گور خفته و در کنار او نوزاد زیبایی قرار داشت که از سن او
چند هفته می گذشت. گفتند زن باردار مرده بود و عشق مادر موجب شده بود کودک خود را
تا وقتی دیگران بتوانند از او پرستاری کنند پرستاری نماید.
- ۹۷/۰۶/۱۰