بسمه الله الرحمن الرحیم

با سلام ..من در این وبلاگ مطالبی از رازهای نهفته ی جهان قرار میگیرد پس همراه ما باشید

بسمه الله الرحمن الرحیم

با سلام ..من در این وبلاگ مطالبی از رازهای نهفته ی جهان قرار میگیرد پس همراه ما باشید

بسمه الله الرحمن الرحیم

((گر نگه دار من ان است که من میدانم ))
(( شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد ))
در این وبلاگ مطالبی در مورد راز های نهفته ی جهان و همچین افسانه های ایرانی و خارجی پرداخته میشود پس امیدوارم از مطالبی که قرار میدم راضی باشید و همچنین من منبع مطالب رو هم ذکر میکنم و امیدوارم که شما هم مثل من علاقه ای به فراتر از راز های این جهان داشته باشید

دنبال کنندگان ۱ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید

افسانه یوکی - اونا

عکس

یوکی-اونا یا یوکی ئونا یا همان زن برفی، یک روح یا یوکای در فولکلور ژاپن است. وی چهره‌ای محبوب در ادبیات ژاپنی، مانگا و همینطور در انیمیشن‌ها محسوب می‌شود. یوکی-اونا گاهی اوقات با یاما-اوبا («عجوزه کوهستان») اشتباه گرفته می‌شود، اما باید دانست که این دو با هم یکی نیستند.

یوکی-اونا یا یوکی-ئونا که ترجمه آن در فارسی زن برفی می‌شود، در اساطیر و فولکلور ژاپن روحی خبیث و خطرناک است که در کولاک و برف بر مردمان نمایان می‌شود و با واداشتن آنان به خوابیدن، آنان را طعمهٔ مرگ می‌سازد.

یوکی ئونا در هیئت زنی زیبا و رعنا بر افراد نمایان می‌گرددد.

اما داستان واقعی این افسانه ی کهن چیست ؟ 

دو جوان از بوران و برف به کلبه‌ای کوهستانی پناه بردند. نیمه شب، یوکی ئونا به کلبه درآمد و با دمیدن نفس خود بر چهرهٔ جوان بزرگتر، جان او را گرفت و بعد به سراغ جوان دیگر رفت و گفت به جوانی و زیبایی او رحم می‌کند، به شرطی که او هم این ماجرا را فراموش کند و از قتل جوان دیگر با نفس یوکی ئونا با هیچکس سخن نگویدفردای آن روز، مردم آن منطقه دو جوان را یافتند که یکی از سرما یخ زده بود و دیگری از ترس، مدهوش بود. مردم، جوان مدهوش را به هوش آوردند و او با یادآوری شرط زن برفی، از او سخنی نگفت. چند سال گذشت و جوان با زنی زیبا به نام یوکی آشنا شد و با او ازدواج کرد. یوکی به معنای برف است، امّا این نام در ژاپن نامی رایج است و شنیدن این نام در جوان وحشتی برنینگیخت

سالها گذشت و یوکی با گذشت این سالها ثابت کرد زنی خوب و برای مادر شوهر خود نیز عروسی مطلوب است. شبی از شبها شوهر همسر خویش را در کنار آتش دید که در حال دمیدن بر آتش بود و در این حال نوری عجیب از چهرهٔ او پرتو می‌افکند که او را به یاد زن برفی و حادثهٔ دوران جوانیش انداخت. مرد که قول خود را پس از گذشت سالها فراموش کرده بود، از ماجرای کلبهٔ کوهستانی و ملاقات خویش با یوکی ئونا با همسرش سخن گفت.

ناگهان چهرهٔ یوکی از خشم برافروخته شد و قول پیشین را به شوهر خویش یادآوری کرد و به او گفت اگر یک بار دیگر، فقط یک بار دیگر از این ماجرا با کسی سخن بگوید، فرزندشان را خواهد کشت. با گفتن این حرف و در همین لحظه، یوکی ئونا آب شد و به زمین رفت و از آن پس بر خانوادهٔ میرای خویش نمایان نشد.

  • fatemeh tabatabayi

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی