افسانه ی پاداش تقوا
- شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۷، ۱۲:۳۱ ب.ظ
- ۰ نظر
نویسنده : سیده فاطمه طباطبایی
نویسنده اصلی :ژولیت پیگوت
مترجم : باجلان فرخی
(افسانه ی پاداش تقوا )
دو دوست نشسته بودند و از رؤیاهای خود سخن می گفتند: یکی گفت به خواب دیدم که نیکبختی من از آسمان فرا می رسد و دیگری گفت به رؤیا دیدم سعادت من از زمین فراهم می شود. آن که به خواب دیده بود سعادتش از آسمان فرا می رسد در مزرعه خویش به هنگام شخم زدن زمین کوزه ای پر از سکه های طلا یافت و آن را دست نخورده نهاد و نزد دوست خود شتافت. یابنده گنج ماجرا را با دوست خود در میان نهاد و به او گفت بی شک این گنج متعلق به تو است زیرا به خواب دیدی که نیکبختی تو از زمین فراهم می شود. دومی به مزرعه رفت و گنج را به خانه برد. گیرنده گنج وقتی به خانه رسید در کوزه را گشود و در آن ماری چنبر زده یافت و خشمگین به خانه یابنده گنج شتافت. یابنده گنج و همسرش در کنار آتش نشسته و گرم گفتگو بودند. گیرنده به پشت بام رفت و از سوراخی که در پشت بام بود محتوی ظرف را بر سر مرد و زن فرو ریخت. آن چه فرو ریخت نه مار که سکه های طلایی بود که در پرتو آتش می درخشید. بدین سان رویای یابنده گنج تحقق یافت و مرد با تقوا به ثروت و نیکبختی دست یافت.
- ۹۷/۰۶/۱۰